قابلمه کتاب و حکایت باغبانِ عاشق

به گزارش یادداشت سریع، به گزارش خبرنگاران، چهارراه لشگر، منطقه ای از تهران است که ساختمان های قدیمی آن شاهد بخش قابل توجهی از تاریخ معاصر کشور بوده اند. از میدان مشق که به سمت چهارراه لشگر بروید، ساختمانی وجود دارد که نمایی شبیه کندوی زنبور عسل دارد. در ابتدای قرنی که داریم آن را به سرانجام می رسانیم، انگار این ساختمان را عمداً با این شکل عجیب ساختند تا از تمام بناهای اطرافش، متفاوت باشد و نظر مردم را به سمت اداره جدید التاسیس پست جلب کند.ساعت 10 و 20 دقیقه صبح است. همه در سالن f نشسته اند و صبحانه می خورند؛ سالن بزرگی که وسط حیاط واقع شده است و مخصوص بسته بندی و ارسال مرسولات نخستین نمایشگاه مجازی کتاب تهران است. همان طور که از دفتر مرکزی پست تهران توقع می رود، تعداد پرسنل آن زیاد است؛ اما به نظر می رسد که حالا کمی شلوغ تر هم شده باشد.

قابلمه کتاب و حکایت باغبانِ عاشق

جهت دریافت خدمات طراحی و ساخت ویلا با گروه ساختمانی آبان در ارتباط باشید. گروه آبان با سالهای تجربه طراحی معماری و ساخت و مشارکت در پروژه های ساختمانی ویلا و باغ کوچک و بزرگ بهترین انتخاب جهت مشاوره و اجرا میباشد.

اینجا اداره پست چهارراه لشگر است؛ دفتر پست مرکزی تهران. تمام بسته هایی که قرار است از تهران به سایر نقاط کشور ارسال شوند، ابتدا به اینجا می آیند، تجزیه و تفکیک می شوند و سپس به سمت مقصد ره می سپارند. نمی خواهم مزاحم صبحانه خوردن کارمندان پست شوم تا همین ساعت اندک استراحت شان را هم از آن ها نگیریم و ناچارشان نکنم که با من گفت وگو نمایند. مشغول چرخ زدن و بازدید از بخش های مختلف سالنی می شوم تا زمان بگذرد. همه جا؛ تا چشم کار می نماید کتاب است و کتاب.

عقربه عظیم ساعت وسط سالن، به دقیقه 30 سقوط می نماید. پستجی جوان، بلند می گردد و دست هایش را به هم می کوبد: بسم الله... بلند شوید بچه ها، وقت کار شد!

تقریبا تمام فضای هزار متر مربعی این سالن با کتاب پر شده است. به هرطرف که نگاه می کنم، بسته های پستی است که در گوشه و کنار و حتی روی زمین پخش اند. کارکنان پست، یکی یکی از راه می رسند و بسته ها را برمی دارند.

خم می شوم تا بسته ای را از روی زمین بردارم. چشمم به شناسنامه بسته ای می خورد: زابل، سیستان و بلوچستان. چنددقیقه ای نگاهم خیره می ماند؛ این یار مهربان کوچک و کم وزن، قرار است چه سفر دور و درازی را تجربه کند، از چه پیچ و گردنه هایی بگذرد و بعد از چند شب و چند روز، به دست عاشقِ چشم انتظارش برسد.

از این طرف و آن طرف؛ سیل پستچی ها سرازیر می گردد. فکر می کردم همان تعداد نیرو هم زیاد باشد، اما معلوم می گردد که تعدادشان خیلی بیشتر است؛ حدود 30 نفر که از این میان چهار نفر ورود اطلاعات می نمایند، هفت نفر بارکدخوانی، 15 نفر تجزیه به استان ها و 6 نفر هم مسئول کیسه بندی و قراردادن آن ها در ماشین های پستی اند.

استقبال از نخستین نمایشگاه مجازی کتاب تهران فوق العاده و کار پست در این ایام بیش از حد انتظار بود. این را ناصر حقی، معاون امور پستی می گوید و امیدوار است با ارسال کتاب ها، مردم از خواندن بیشتر استقبال نمایند و سرانه مطالعه کشور هم افزایش پیدا کند.

دسترسی آسان به نمایشگاه، انتخاب و خرید کتاب، استقبال قابل توجهی را به همراه داشت و به صفر رسیدن هزینه پست برای مشتری ها، این استقبال را پررنگ تر کرد؛ استقبالی که البته کار اداره پست را سخت تر کرد. اینکه کتاب ها کی به دست مشتریان شان برسد، یکی از دغدغه های اصلی و مهم مشتریان کتاب است. معین این بازه زمانی، مقداری به انتشاراتی هایی که کتاب را عرضه می نماید مربوط است و مقداری به سرعت فعالیت شرکت ملی پست.

گذشته از تفاوتی که بین موسسات مختلف نشر در سرعت توزیع آثارشان وجود داشت، تا اینجای کار، اداره پست تهران توانست از پس وظیفه اش یا به عبارتی وعده ای که داده بود، بر بیاید. این گفته حقی است که می گوید: مرسوله ها روزانه به مراکز استان ها توزیع می شوند تا در سریع ترین وقت به دست خریدارانشان برسند؛ بدون هیچ وقفه ای. البته که تاثیرات آب و هوایی هم بی تاثیر نیست.

ظاهراً تمام کسانی که اینجا هستند، کارمند اداره پست مرکزی تهران نیستند و برخی هایشان نیروی یاریی اند. کتاب غذای روح است و حالا وسط سالن f، گردونه فلزی بسیار عظیمی گذاشته اند که نامش قابلمه پستی است؛ قابلمه ای پر از کتاب که مدام می چرخد پستچی ها، مرتب بسته های کتاب مربوط به هر منطقه از کشور را با توجه به آدرسشان، بیرون می کشند و به سمت ترولی های (قفسه های آبی رنگ ارسال کتاب) مربوطه پرتاب می نمایند: قم، شیراز، گرگان، تبریز، کرمان و...

این کتاب ها از دفاتر پست سراسر تهران آمده اند. پس از اینکه کتاب ها بارکدخوانی شدند، به قابلمه پست می فرایند و بر اساس مناطق شان، تفکیک و به ادارات پست استان ها خواهند رفت تا به دست صاحبان شان برسند. اینجا شلوغ است؛ از پیر تا جوان وسط سالن این سو و آن سو می دوند؛ اما یک مرد سال دار در آن میان جلب توجه می نماید: باغبان اداره پست! 70 سالگی را رد نموده در محوطه بیرونی، باغبانی می نماید اما حالا در سالن مرکزی اداره پست، برای رتق و فتق مرسولات پستی کتاب آمده تا یاری کند.

- پدر جان شما چرا اینجا هستید؟

- به خاطر عشق، من عاشق کتابم، مخصوصاً کتاب های مذهبی...

همین یک جمله کافی است تا به یک باره به نظرم آشنا بیاید. انگار نماینده یک قشر خاص است که خوب می شناسمشان؛ جوان های دوره انقلاب با عقاید و تعهدات سفت و سخت، و البته کتابخانه های کوچک در خانه هاشان که پر است از کتاب های فقهی و نوشته نویسندگان پرشور انقلاب.

- انسان با کتاب زنده است. خوشحالم که مردم کتاب می خوانند، من هم می خواهم سهمی در این میان برای ارسال کتاب ها داشته باشم.

ساعت به 12 نزدیک می گردد؛ به صلات ظهر. وقت رفتن است و کبوترانی را می بینم که بالای سر این ساختمان به صورت گروهی دور می زنند. ظاهرا کبوتران تهران هم آمده اند تا مثل اجداد نامه رسان شان به اهالی اداره پست مرکزی در این روزهای نفس گیر یاری نمایند.

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران
انتشار: 20 بهمن 1399 بروزرسانی: 20 بهمن 1399 گردآورنده: fastnote.ir شناسه مطلب: 1533

به "قابلمه کتاب و حکایت باغبانِ عاشق" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "قابلمه کتاب و حکایت باغبانِ عاشق"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید